درباره وبلاگ


به وبلاگ ما (برو بچه های مدیریت)خوش اومدین.این وبلاگ جهت بروز رسانی اطلاعات ما و تبادل نظرات ایجاد شده است.
آخرین مطالب
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 107
بازدید کل : 46250
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 259
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


document.write("صبح بخیر! ساعت یک صبح است و چند ساعتی تا طلوع خورشید بیشتر نمانده") if (hr ==2) document.write("ساعت دو صبح هست فکر کنم قصد آشتی با خواب را نداشته باشی !") if (hr ==3) document.write("ساعت 3 صبح است امیدوارم که مطالب ما رو درست ببینی و تو هم تو هم نخونی !") if (hr ==4) document.write("ساعت 4 صبح هست اگر برای نماز صبح بلند شدی انشا الله که قبول باشه !") if (hr ==5) document.write("ساعت پنج صبح است و این نشون می ده که تو آدم سحر خیزی هستی !") if (hr ==6) document.write("ساعت 6 صبح است و بهتره بری و صبحانه را آماده کنی !") if ((hr == 6) || (hr ==7) || (hr ==8) || (hr == 9) || (hr ==10)) document.write("صبح بخیر ! امیدوارم لحظات خوبی را در وب سایت ما بگذارنی!") if (hr ==11) document.write("سایت 11 ظهر است و کم کم داره هوا گرم می شه !") if (hr ==12) document.write("ساعت 12 ظهر است و کم کم باید بری و نهار بخوری !") if ((hr==13) || (hr==14) || (hr==15) || (hr==16)) document.write("عصر بخیر دوست عزیز ! امیدوارم که لظحات خوشی را در وب سایت ما بگذرانی") if ((hr==17) || (hr==18) || (hr==19)) document.write("کم کم داره شب می شه!") if ((hr==20) || (hr==21) || (hr==22)) document.write("شب بخیر !") if (hr==23) document.write("شب خوبی را برایت آرزو می کنم !") if (hr==0) document.write("ساعت 24 است و فکر کنم دیگه باید بری بخوابی !") document.write("
") // End -->

//Ashoora.ir|Hadith Begins

وبلاگى برای دانشجویان رشته مدیریت خدمات درمانی
دانشجویان مدیریت خدمات درمانی 90 اصفهان




به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

من دعا می کنم امشب به یتیمان خدا

و به کل عالم

وبه هر عاشق تنهای خدا

وبه انسانهایی که به حق معتقدند

وبه مردان و زنان

وبه مومن - کافر

وبه بیدینهایی که به عصیان خدا متهمند

من دعامیکنم امشب

روسپیها را

بی گناهان را

زندانی را

زندانبان را

من دعامی کنم امشب روسیه را

آمریکا را

آفریقای سیاه و سرخپوستان را

من به یک طایفه وحشی در آمازون

و به یک قوم تمدن آوازه

وبه یک ماهی کوچک در دل بحر سیاه

وبه یک بوته وحشی اقاقی در دشت

وبه یک جوجه کلاغ تنها

...به همه ...من دعا خواهم کرد



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:11 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

سه مسافر به رم رفتند. آنها با پاپ ملاقات كردند. پاپ از مسافر اول پرسيد: «‌چند روز دراينجا مي ماني؟‌»‌

مسافر گفت: ‌«سه ماه.»

پاپ گفت: «‌پس خيلي جاهاي رم را مي تواني ببيني؟‌»

مسافر دوم در پاسخ به سئوال پاپ گفت:‌ «من شش ماه مي مانم.»

پاپ گفت:‌ «پس تو بيشتر از همسفرت مي تواني رم را ببيني.»

مسافر سوم گفت: «من فقط دو هفته مي مانم.»

پاپ به او گفت:‌ «‌تو از همه خوش شانس تري. زيرا مي تواني همه چيز اين شهر را ببيني.»

مسافرها تعجب كردند زيرا متوجه پاسخ و منطق پاپ نشدند.

تصور كنيد اگر هزار سال عمر مي كرديد،‌ متوجه خيلي چيزها نمي شديد ‌زيرا خيلي چيزها را به تاخير                          مي انداختيد. اما از آن جايي كه زندگي خيلي كوتاه است، نمي توان چيزهاي زيادي را به تاخير انداخت.                          با اين حال، ‌مردم اين كار را مي كنند. تصور كنيد اگر كسي به شما مي گفت فقط يك روز از عمرتان باقي است،              چه مي كرديد؟ ‌آيا به موضوعات غير ضروري فكر مي كرديد؟ نه، ‌همه آنها را فراموش مي كرديد. عشق مي ورزيديد،        مراقبه مي كرديد‌ زيرا فقط بيست و چهار ساعت وقت داشتيد و موضوعات واقعي و ضروري را به تاخير نمي انداختيد.

شما چند روز در رم می مانید؟! چگونه زمان خود و سازمان یا شرکت را مدیریت می کردید؟ آیا آنقدر می مانید که             به همه ابعاد آن برسید؟



یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, :: 9:47 ::  نويسنده : فاطمه سلطانی
شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:33 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

 

کاش این متنو با تمام وجودتون بخونید...
 
 
قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...
هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود. باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.
قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...
تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست. این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.
من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌زنده بودن مان. قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.
قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم. قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...
آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا


شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, :: 8:21 ::  نويسنده : فاطمه سلطانی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد