آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
وبلاگى برای دانشجویان رشته مدیریت خدمات درمانی دانشجویان مدیریت خدمات درمانی 90 اصفهان به خدا خوش بین باشیم
سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
به خدا خوش بین باشیم
سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
به خدا خوش بین باشیم
سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
به خدا خوش بین باشیم
سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
به خدا خوش بین باشیم
سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
به خدا خوش بین باشیم
سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
من دعا می کنم امشب به یتیمان خدا و به کل عالم وبه هر عاشق تنهای خدا وبه انسانهایی که به حق معتقدند وبه مردان و زنان وبه مومن - کافر وبه بیدینهایی که به عصیان خدا متهمند من دعامیکنم امشب روسپیها را بی گناهان را زندانی را زندانبان را من دعامی کنم امشب روسیه را آمریکا را آفریقای سیاه و سرخپوستان را من به یک طایفه وحشی در آمازون و به یک قوم تمدن آوازه وبه یک ماهی کوچک در دل بحر سیاه وبه یک بوته وحشی اقاقی در دشت وبه یک جوجه کلاغ تنها ...به همه ...من دعا خواهم کرد سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:11 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
سه چیز را با احتیاط بردار : قدم، قلم، قسم؛ سه چیز را پاک نگه دار : جسم، لباس، خیال؛ سه چیز را به کار بگیر : عقل، همت، صبر؛ سه چیز را از خود دور نگهدار : افسوس، فریاد، نفرین؛ سه چیز را آلوده نکن : قلب، زبان، چشم؛ اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن : خدا، مرگ، دوست ...
یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 10:41 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
باید بدجنس باشی..!! تا عاشقت باشن......!! یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیردرختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 9:4 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
به ذهنم رسید که اگه یه پستی داشته باشیم تا در هفته یه موضوع یا یه مسئله یا یه مشکل مطرح شه تا بچه ها نظرشون بدن میتونه خیلی مفید باشه پس بیایید در تبادل نظر شرکت کنیم..... اما موضوع بحث این هفته: اگه یه فرد بین دوراهی قرار گرفته باشه ؟؟؟راهی اونو بسمت خدا وراهی دیگه اونو بسمت زندگی عادی بکشونه که نتیجه ی شکست در امتحان الهییه اولا این فرد تردید داره که که راه درست کدومه و ثانیا انتخاب راه حق براش خیلی مشکله اگه شما بخواید کمکش کنید چیکار میکنید؟ جمعه 26 آبان 1391برچسب:, :: 7:47 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
كارمند تازه وارد شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
مهمان این هفته صندلی داغ ؟؟؟ راستی خودتون مشخص کنید که کی مهمون باشه؟برید سراغ اونی که از همه ساکت تر ه .... راستی نظرتون بابت صندلی داغ حضوری چیه؟اگه موافقید بگید ترتیبشو بدیم؟ دیگه نوبت شماست تا نظر بدیدو ... پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 17:12 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
روزي سقراط حکيم مردي را ديد که خيلي ناراحت و متآثر است. علت ناراحتي اش را پرسيد. پاسخ داد: “در راه که مي آمدم يکي از آشنايان را ديدم.سلام کردم. جواب نداد و با بي اعتنايي و خود خواهي گذشت و رفت و من از اين طرز رفتار او خيلي رنجيدم.” چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:, :: 6:18 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است! از من می شنوین بی خیال دانشگاه بشین بهتره (تفریحات بهتر و کم دردسرتر هم هست) سه شنبه 5 آبان 1391برچسب:, :: 4:51 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟ ادامه مطلب ... دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, :: 21:57 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد،
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشا یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا ............. نتیجه اخلاقی : ۱-هیچ وقت خودتون رو دست کم نگیرید ۲-اگه مهاجرت ایرانی ها به آمریکا ادامه یابد آمریکایی ها ور شکست میشند.شاید این بحران مالی هم به همین خاطر باشد. چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, :: 14:11 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
|