درباره وبلاگ


به وبلاگ ما (برو بچه های مدیریت)خوش اومدین.این وبلاگ جهت بروز رسانی اطلاعات ما و تبادل نظرات ایجاد شده است.
آخرین مطالب
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 88
بازدید ماه : 152
بازدید کل : 46295
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 259
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


document.write("صبح بخیر! ساعت یک صبح است و چند ساعتی تا طلوع خورشید بیشتر نمانده") if (hr ==2) document.write("ساعت دو صبح هست فکر کنم قصد آشتی با خواب را نداشته باشی !") if (hr ==3) document.write("ساعت 3 صبح است امیدوارم که مطالب ما رو درست ببینی و تو هم تو هم نخونی !") if (hr ==4) document.write("ساعت 4 صبح هست اگر برای نماز صبح بلند شدی انشا الله که قبول باشه !") if (hr ==5) document.write("ساعت پنج صبح است و این نشون می ده که تو آدم سحر خیزی هستی !") if (hr ==6) document.write("ساعت 6 صبح است و بهتره بری و صبحانه را آماده کنی !") if ((hr == 6) || (hr ==7) || (hr ==8) || (hr == 9) || (hr ==10)) document.write("صبح بخیر ! امیدوارم لحظات خوبی را در وب سایت ما بگذارنی!") if (hr ==11) document.write("سایت 11 ظهر است و کم کم داره هوا گرم می شه !") if (hr ==12) document.write("ساعت 12 ظهر است و کم کم باید بری و نهار بخوری !") if ((hr==13) || (hr==14) || (hr==15) || (hr==16)) document.write("عصر بخیر دوست عزیز ! امیدوارم که لظحات خوشی را در وب سایت ما بگذرانی") if ((hr==17) || (hr==18) || (hr==19)) document.write("کم کم داره شب می شه!") if ((hr==20) || (hr==21) || (hr==22)) document.write("شب بخیر !") if (hr==23) document.write("شب خوبی را برایت آرزو می کنم !") if (hr==0) document.write("ساعت 24 است و فکر کنم دیگه باید بری بخوابی !") document.write("
") // End -->

//Ashoora.ir|Hadith Begins

وبلاگى برای دانشجویان رشته مدیریت خدمات درمانی
دانشجویان مدیریت خدمات درمانی 90 اصفهان




به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

به خدا خوش بین باشیم

  به خدا خوشبین باشیم

 

 



سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

 

 

ریاضیات به سبک شیخ بهایی



آنچه که ميخوانيد رياضيات به سبک شيخ بهايي است که ازکتاب خلاصة الحساب

 

 شيخ بهايي که درسال 1311 قمري نوشته شده به فارسي برگردانده شده است

 

 اين کتاب شامل ده باب سي فصل در رياضيات پايه ؛نجوم ؛وسيارات ميباشد.




در اين روش؛در جمع چند عدد چند رقمي که زير هم نوشته شده بجاي آنک اعداد

 

 

از سمت راست جمع زده شوند، از سمت چپ جمع زده مي شوند.

 

مثلا:

 

 

6 5 4 9
7 5 4 2
3 6 5 9
-------------------
 1 6          
    1 6        
       1 3
          2 0
--------------------    
 1 7 7 5 0
 

 

 

همين طورکه مي بينيد هيچ (ده بريک يا بيست بر دو ويا...)بکار برده نمي شود

 

وبراي ياد گيري خصوصا بچه ها بسيار راحت است.    

 

 

 



یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 8:6 ::  نويسنده : فاطمه سلطانی

1.بغض هایت را برای خودت نگه دار گاهی وقتها سبک نشوی ،سنگین تری...

 

2.فکر به بن بست را باید از بن،بست...

 

3.من از بیگانگان هرگز ننالم/که با من هرچه کرد آن آشنا کرد...

 

4.آدمها نمی فهمندت ،ترجمه ات می کنند آن هم به زبان خودشان...

 

5.اجازه خدا میشه ورقمو بدم؟

میدونم وقت امتحان تموم نشده ولی،خسته شدم...

 

6.روزهای برفیطولانی ترند برای کودکی که از سوراخ کفشش به زمستان می نگرد...

 

7.زندگی به من آموخت که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست...

 

8.خداوند می بیند و می پوشاند،مردم نمی بینند و فریاد می زنند...

 

9.زندگی به من آموخت که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست...

 

10.می گویی دوست دارم زیر باران قدم بزنم،اما وقتی باران می بارد چتر به دست می گیری؛می گویی آفتاب را دوست دارم ،اما زیر نور خورشید به دنبال سایه می گردی؛می گویی باد را دوست دارم،اما وقتی باد می وزد پنجره را می بندی؛حال دریاب وحشت مرا هنگامی که می گویی دوستت دارم...

 



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 18:51 ::  نويسنده : کیانوش کثیری

1.خستم از لبخند اجباری/خسته ام از حرفای تکراری

 

خسته از خواب فراموشی /گم شدن با وهم بیداری

 

این همه عشقای کوتاهو /این تحمل های طولانی

 

سرگذشت بی سر انجام/گم شدن تو فصل طوفانی

 

حقیقت پیش رومون بود /ولی باور نمی کردیم

 

همینه روز روشن هم/ پی خورشید می گردیم

 

نشستیم رو به روی هم /تو چشمامون نگاهی نیست

 

نه با دیدن نه با گفتن/به نبض لحظه راهی نیست...

 

2.به شانه های سست باد منم که تکیه داده ام /به این دو چشم بی گناه عذاب گریه داده ام

 

منم که از کوه خودم همیشه کاه ساختم/برگ برنده داشتم ولی همیشه باختم

 

من از تمام آسمان به یک ستاره دلخوشم/تویی که طول می کشی منم که وقت می کشم

 

نگاه کن صداقتم اسیر صد فریب شد/دل من از هر چه که بود همیشه بی نصیب شد

 

صبح ندیده عمرمان زود غروب می شود/تو خوب زندگی کن و ببین چه خوب می شود

 

کسی برای عاشقی حکم قفس نمی دهد/گنه نکرده آدمی تقاص پس نمی دهد...



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 18:44 ::  نويسنده : کیانوش کثیری



چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 9:6 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
خانوما منو ببخشید ولی اینو تو ی سایتی بود دیدم گفتم شمام در جریان باشین !!! :
افتخارات پسرا
1- درس خوندم لیسانس گرفتم
2- خدمت رفتم
3- کار پیدا کردم
4- ماشین خریدم
5- خونه خریدم
6-ازدواج کردم
7-پچه دار شدم

و اما از افتخارات دخترا
1-دماغمو عمل کردم
2- دوبی رفتم
3- پسر با بنز از جلوم رد شد بوقزد
4- یه گونی لوازم آرایش دارم
5- یه پیر مرد پولدار ازم خاستگاری کرده
6-کمد لباسام دیگه جای سوزنم نداره

خدایی بیاین نظر بدینااااااااااا    هرکی از دخترا نظر نذاشت یعنی سکوتش علامت رضاست!!!!

حالا دیگه یو دانی که نظر نذاری!!!



سه شنبه 25 مهر 1386برچسب:, :: 23:3 ::  نويسنده : مرجان بهرامی

انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود! يك روز انيشتين در حالي كه در راه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند؟

راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند. انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.

به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.

دانشجويان در پايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحتي به سوالات پاسخ داد به حدي كه باعث شگفتي حضار شد!

 



شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 19:20 ::  نويسنده : ناصر معروف

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد