درباره وبلاگ


به وبلاگ ما (برو بچه های مدیریت)خوش اومدین.این وبلاگ جهت بروز رسانی اطلاعات ما و تبادل نظرات ایجاد شده است.
آخرین مطالب
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 259
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


document.write("صبح بخیر! ساعت یک صبح است و چند ساعتی تا طلوع خورشید بیشتر نمانده") if (hr ==2) document.write("ساعت دو صبح هست فکر کنم قصد آشتی با خواب را نداشته باشی !") if (hr ==3) document.write("ساعت 3 صبح است امیدوارم که مطالب ما رو درست ببینی و تو هم تو هم نخونی !") if (hr ==4) document.write("ساعت 4 صبح هست اگر برای نماز صبح بلند شدی انشا الله که قبول باشه !") if (hr ==5) document.write("ساعت پنج صبح است و این نشون می ده که تو آدم سحر خیزی هستی !") if (hr ==6) document.write("ساعت 6 صبح است و بهتره بری و صبحانه را آماده کنی !") if ((hr == 6) || (hr ==7) || (hr ==8) || (hr == 9) || (hr ==10)) document.write("صبح بخیر ! امیدوارم لحظات خوبی را در وب سایت ما بگذارنی!") if (hr ==11) document.write("سایت 11 ظهر است و کم کم داره هوا گرم می شه !") if (hr ==12) document.write("ساعت 12 ظهر است و کم کم باید بری و نهار بخوری !") if ((hr==13) || (hr==14) || (hr==15) || (hr==16)) document.write("عصر بخیر دوست عزیز ! امیدوارم که لظحات خوشی را در وب سایت ما بگذرانی") if ((hr==17) || (hr==18) || (hr==19)) document.write("کم کم داره شب می شه!") if ((hr==20) || (hr==21) || (hr==22)) document.write("شب بخیر !") if (hr==23) document.write("شب خوبی را برایت آرزو می کنم !") if (hr==0) document.write("ساعت 24 است و فکر کنم دیگه باید بری بخوابی !") document.write("
") // End -->

//Ashoora.ir|Hadith Begins

وبلاگى برای دانشجویان رشته مدیریت خدمات درمانی
دانشجویان مدیریت خدمات درمانی 90 اصفهان




1.بغض هایت را برای خودت نگه دار گاهی وقتها سبک نشوی ،سنگین تری...

 

2.فکر به بن بست را باید از بن،بست...

 

3.من از بیگانگان هرگز ننالم/که با من هرچه کرد آن آشنا کرد...

 

4.آدمها نمی فهمندت ،ترجمه ات می کنند آن هم به زبان خودشان...

 

5.اجازه خدا میشه ورقمو بدم؟

میدونم وقت امتحان تموم نشده ولی،خسته شدم...

 

6.روزهای برفیطولانی ترند برای کودکی که از سوراخ کفشش به زمستان می نگرد...

 

7.زندگی به من آموخت که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست...

 

8.خداوند می بیند و می پوشاند،مردم نمی بینند و فریاد می زنند...

 

9.زندگی به من آموخت که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست...

 

10.می گویی دوست دارم زیر باران قدم بزنم،اما وقتی باران می بارد چتر به دست می گیری؛می گویی آفتاب را دوست دارم ،اما زیر نور خورشید به دنبال سایه می گردی؛می گویی باد را دوست دارم،اما وقتی باد می وزد پنجره را می بندی؛حال دریاب وحشت مرا هنگامی که می گویی دوستت دارم...

 



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 18:51 ::  نويسنده : کیانوش کثیری

1.خستم از لبخند اجباری/خسته ام از حرفای تکراری

 

خسته از خواب فراموشی /گم شدن با وهم بیداری

 

این همه عشقای کوتاهو /این تحمل های طولانی

 

سرگذشت بی سر انجام/گم شدن تو فصل طوفانی

 

حقیقت پیش رومون بود /ولی باور نمی کردیم

 

همینه روز روشن هم/ پی خورشید می گردیم

 

نشستیم رو به روی هم /تو چشمامون نگاهی نیست

 

نه با دیدن نه با گفتن/به نبض لحظه راهی نیست...

 

2.به شانه های سست باد منم که تکیه داده ام /به این دو چشم بی گناه عذاب گریه داده ام

 

منم که از کوه خودم همیشه کاه ساختم/برگ برنده داشتم ولی همیشه باختم

 

من از تمام آسمان به یک ستاره دلخوشم/تویی که طول می کشی منم که وقت می کشم

 

نگاه کن صداقتم اسیر صد فریب شد/دل من از هر چه که بود همیشه بی نصیب شد

 

صبح ندیده عمرمان زود غروب می شود/تو خوب زندگی کن و ببین چه خوب می شود

 

کسی برای عاشقی حکم قفس نمی دهد/گنه نکرده آدمی تقاص پس نمی دهد...



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 18:44 ::  نويسنده : کیانوش کثیری

 

خانم های عزیز لطفا جزوات را با خودکاری غیر از آبی ، مشکی و حداکثر قرمز ننویسید 



موقع کپی گرفتن ، بدجور میوفته !


در صورت تکرار این عمل جزوه اصلی از شما گرفته خواهد شد

 

و کپی ها را تحویلتان خواهیم داد


با تشکر ، جمعی از دانشجویانِ نمونه !



جمعه 15 دی 1391برچسب:, :: 1:58 ::  نويسنده : ناصر معروف

 



جمعه 15 دی 1391برچسب:, :: 1:15 ::  نويسنده : ناصر معروف

 با سلام خدمت همکلاسیان محترم:

دوستان عزیز لطفا نظر بدهید که هر کدام از عکس های زیر به کدامیک از بچه های کلاس بیشتر شبیه است.

(خواهش می کنم به کسی برنخوره)



جمعه 8 دی 1391برچسب:, :: 13:13 ::  نويسنده : ناصر معروف

تست هوش برای غضنفر


غضنفر در يك تست هوش دردانشگاه كه جايزه يك ميليون دلاري براش تعيين شده شركت كرد   سوالات اين مسابقه به شرح زير بود :
 
جنگ 100 ساله چند سال طول كشيد؟
 الف- 116 سال   ب- 99 سال  ج- 100 سال   د- 150 سال 
غضنفر از اين سوال بدون دادن جواب عبور كرد
 
كلاه پانامايي در كدام كشور ساخته ميشود؟ 
 الف-برزيل   ب-شيلي    ج-پاناما   د-اكوادور
غضنفراز دانش اموزان دانشگاه براي جواب دادن کمك خواست
 
مردم روسيه در كدام ماه انقلاب اكتبر را جشن ميگيرند؟
 الف-ژانويه   ب-سپتامبر    ج-اكتبر    د-نوامبر
غضنفر از خدا كمك خواست
 
کدام يك از اين اسامي اسم كوچك شاه جورج پنجم بود؟
 الف-ادر    ب-البرت    ج-جورج    د-مانويل
غضنفر اين سوال رو با پرتاب سكه جواب داد
   
نام اصلي جزاير قناري واقع در اقيانوس ارام از چه منبعي گرفته شده است؟
 الف-قناري   ب-كانگرو   ج-توله سگ   د-موش صحرايي
غضنفر از خير يك ميليون دلار گذشت
    
جواب سؤالات در پايين  .  . . . . . اگر شما فكر ميكنيد كه از غضنفر باهوشتر هستيد و به هوش او ميخنديد پس لطفا به جواب صحيح سؤالات در زير توجه كنيد...................
 جنگهاي صد ساله از سال 1337 تا 1453 به مدت 116 سال طول كشيد
 کلاه پانامايي در كشور اكوادور ساخته ميشود   انقلاب اكتبر روسيه در ماه نوامبر جشن گرفته ميشود    
 نام كوچك شاه جورج البرت بود (در 1936 او نام كوچك خود را تغيير داد)
 توله سگ در زبان اسپانيايي INSULARIA CANARIA  كه در فارسي به معني جزاير توله سگها است
پس هرگز به غضنفر نخنديد

 



سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, :: 9:45 ::  نويسنده : فاطمه سلطانی

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیردرختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت,میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند.
یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری.



چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 9:4 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

كارمند تازه وارد 
مردی به استخدام یك شركت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز كار خود، با كافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یك فنجان قهوه برای من بیاورید.» 
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با كی داری حرف می ‌زنی؟» 
كارمند تازه وارد گفت: «نه» 
صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.» 
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره.» 
مدیر اجرایی گفت: «نه» 
كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.     

اشتباه موردی
 
كارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار كمتر از چیزی كه توافق كرده بودیم به من پرداخت كردید.» 
رئیس پاسخ می دهد: «خودم می‌دانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بیشتر به تو پرداخت كردم هیچ شكایتی نكردی.» 
كارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من اشتباه های موردی را می‌توانم بپذیرم اما وقتی به صورت عادت شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش كنم.»   



شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 14:58 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است! از من می شنوین بی خیال دانشگاه بشین بهتره (تفریحات بهتر و کم دردسرتر هم هست)



سه شنبه 5 آبان 1391برچسب:, :: 4:51 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
خانوما منو ببخشید ولی اینو تو ی سایتی بود دیدم گفتم شمام در جریان باشین !!! :
افتخارات پسرا
1- درس خوندم لیسانس گرفتم
2- خدمت رفتم
3- کار پیدا کردم
4- ماشین خریدم
5- خونه خریدم
6-ازدواج کردم
7-پچه دار شدم

و اما از افتخارات دخترا
1-دماغمو عمل کردم
2- دوبی رفتم
3- پسر با بنز از جلوم رد شد بوقزد
4- یه گونی لوازم آرایش دارم
5- یه پیر مرد پولدار ازم خاستگاری کرده
6-کمد لباسام دیگه جای سوزنم نداره

خدایی بیاین نظر بدینااااااااااا    هرکی از دخترا نظر نذاشت یعنی سکوتش علامت رضاست!!!!

حالا دیگه یو دانی که نظر نذاری!!!



سه شنبه 25 مهر 1386برچسب:, :: 23:3 ::  نويسنده : مرجان بهرامی

 

 

 

 

 

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد...

این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حوله حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...

.....................

حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟

 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 20:37 ::  نويسنده : زهرا رنجبر

 آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما  نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است"
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"



ادامه مطلب ...


دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, :: 21:57 ::  نويسنده : مصطفی حا جى حسینی

کارمند بانک:می تونی یه وام واسه ماجور کنی؟

مهندس کامپیوتر:من کامپیوترم ویروسی شده میتونی ویندوزم روعوض کنی؟

پزشک عمومی:میتونی برای چهار شنبه که بچه ام نرفته مدرسه یه گواهی بنویسی؟

دندونپزشکی:بیااین دندون عقل من رو نگاه کن ببین سیاه شده باید بکشمش یا پرش کنم؟

تعمیر کار ماشین :این ماشین من نمی دونم چرا هی صدای اضافی میده،میتونی بیای یه نیگا بهش بندازی؟!

بازیگر:واسه کسایی که میخوان بازیگر بشن چه نصیحتی دارید؟

مدیر :یه جایی میشه واسه این بهرام ما یه کار جور کنی؟

موبایل فروش:اقا این گوشی 3310ما رو می شه بایه N95عوض کنی؟!

معلم:این حسن ما یه خورده تو ریاضی اش بازیگوشی میکنه میشه این پنج شنبه قبل از امتحان ریاضی اش شام تشریف بیارین خونه ی ما سر راه این اتحادا رو هم یه بار براش بگین؟!

نماینده مجلس:این شهرام ما خیلی پسر گلیه می خواد زن بگیره میشه کمک کنیدمعافی این بچه رو بگیریم؟!

کارمند سازمان سنجش:سوالای کنکور سال بعد رو ندارین؟

نویسنده:یه روز بیا سر فرصت قصه ی زندگیمو برات تعریف کنم کتابش کنی!

معمار :این خونمون باید کفش سرامیک شه و اشپز خونه اش  اپن،فکر می کنی چند روزه تموم می کنی ؟

طلا فروش:الان اوضاع سکه چجوریاس؟

اقتصاد دان:می دونی اصلا درامد نفتی ایران چقده؟

وکیل: من اگه بخوام حضانت بچه ام رو بگیرم چیکار باید بکنم؟

تایپیست:یه پایان نامه دارم 958صفحه اصلا وقت ندارم تایپش کنم ،نظر تو چیه؟

روان شناس :من الان یه چند وقتیه بچه ام شبا جاشو خیس می کنه ،شوهرم هم 6ماهه خونه نیومده ،این اواخر همه موهاشو کنده بود،خودمم فکر کنم افسردگی گرفتم،می خوام طلاق بگیرم ،بعدشم خودکشی ،سم هم تهیه کردم!!!حالا چیکار میتونی برام بکنی؟

واقعا چرا این جوریه که همیشه با دیدن بقیه یاد دردومشکلای خودمون می افتیم؟



شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 10:23 ::  نويسنده : زهرا رنجبر

دبیرانگلیسی:عشق تنها کلمه ای است کهed نمیگیرد وبه گذشته باز نمی گردد.

دبیر ادبیات:عشق ان نیرویی است بین دو انسان .مثل لیلی ومجنون

دبیر تاریخ:عشق تنها قراردادی است که از کشورهای دیگر وارد نمی شود.

دبیردینی:عشق نیروی الهی وخدادادی است.

دبیرریاضی:عشق رابطه دو انسان است ورابطه دو انسان مانند رابطه سینوس وکسینوس است.

دبیر جغرافی :تیر های عشق از بلندای قله الپ برقلب وارد می شود.

دبیر زمین شناسی:عشق تنها فسیلی است که اثرش هیچگاه از بین نمی رود0

دبیر ورزش :عشق تنها توپی است که هیچگاه اوت نمی شود .

دبیر فیزیک :عشق همانند نیروی کشش اهن رباست که قلب  انسان ها رابه سمت خود می کشد .

دبیر شیمی:عشق تنها بازی است که برروی قلب اثر می گذارد و اتشی که از این طریق بر قلب وارد می شود از اسید سوزناک تر است 0

دبیر هندسه :عشق همانند هاله ای از نور دایره قلب انسان را فرا می گیرد.

دبیر زیست:میکروب عشق از راه چشم وارد می شود.



دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 9:33 ::  نويسنده : زهرا رنجبر

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد